كيهان
«طلوع دوباره رسول خدا(ص)» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد:
1- فردا ميلاد پيامبر بزرگي است كه «خاتم انبيا» بود و ولادت او با تشريفات خاصي همراه گرديد چون زاده شد بت ها شكستند، آتشكده ها خاموش شدند، اركان كاخ هاي ابرقدرت ها لرزيدند و فرو ريختند، زبان هايي از لكنت آزاد و پرگوياني خاموش شدند. اهالي مكه نور دنباله داري كه از كعبه برخاست و به خانه «عبدالله» فرود آمد را به چشم ديدند و بسياري اين نداي آسماني پرطنين را شنيدند كه: «محمد آمد» كم نبودند زنان بني هاشم و غيربني هاشم كه دور بستر «آمنه» به چشم ديدند كه «طفل عبدالمطلب» با انگشت آسمان را اشاره كرد و با زباني فصيح گفت: «لااله الاالله» و اين همه مهر تاييدي بر اين روايت است كه: «چون پيامبري مبعوث گردد، همه با جانشان آن را شهادت مي دهند و واي بر زبان هايي كه ترجمان قلب نباشند.»
محمد-ص- چهل سال در ميان مردم و با آنان آميخته بود، با آنان به سفر مي رفت و درحضر به سخنان مردم گوش مي داد و با آنان سخن مي گفت. در هر خيري با مردم بود و در شرور از آنان فاصله مي گرفت و آنان را انذار مي كرد. از اين رو همه مي دانستند او «راستگوترين»، «دلسوزترين»، «امين ترين» و «فداكارترين» مردم است. روزي كه بعد از مرمت كعبه قرار بود «حجر الاسود» به جاي خود بازگردد و اين آنان را - از اين جهت كه چه كسي سزاوارتر است- درگير منازعه كرد و در نهايت قرار شد اولين كسي كه وارد مي شود او «حجر» را به جاي خود بازگرداند و او «محمد»-ص- بود، هيچ چيز ديگر به اندازه ورود «امين مكه» نمي توانست دو يا چند طرف نزاع را خشنود گرداند و او با تدبيري عالي همه را در اين كار شريك گردانيد. پيامبر در همه عمر مانند يك «خدمتگزار» بود و مردم را چون «خانواده» خود دوست مي داشت. او بويژه با فقرا چنان بود كه تشخيص او از آنان كار ساده اي نبود. وقتي به پيامبري برگزيده شد همه اهل مكه با قلب او را تصديق كردند. اكثر آنان خبر بعثت او را پيشاپيش از «ترسايان» شنيده و خود علائم بعثت را ديده بودند بنابراين جايي براي ترديد نمانده بود.
علاوه بر اين «نياز به تحول ريشه اي»، مقابله با فساد و اعتقادات شرك آلود بسيار آشكار بود. كسي جز سران قريش از رسوم جاهلي حمايت نمي كرد و حمايت آنان نيز از قوه استدلال بهره اي نداشت بلكه آنان محافظان و مدافعان آداب و رسومي بودند كه بر مبناي آنها حكومت هاي جبارانه خود را استوار كرده بودند. زنده به گور كردن دختران و قرباني كردن فرزندان در پاي بت ها و سجده بردن به خاك و چوب چيزهايي نبودند كه بتوان براي آنها استدلال آورد از اين رو مشركان قريش وقتي مورد پرسش قرار مي گرفتند، مي گفتند: «ما بر سيره آبا و اجداد خود هستيم» و وقتي گفته مي شد: «اگر آبا و اجداد شما بر خطا بودند، چه» پاسخي نداشتند. با اين وصف مصطفي- ص- در شرايط «سهل ممتنع» به پيامبري رسيد. توده هاي مردم به زودي گرويدند و سران قريش تا آخر مقاومت كردند و تنها زماني كوتاه آمدند كه آينده خود را درخطر مي ديدند. از اين رو پيامبر با «خاك نشينان» و به تعبير حضرت امام با پابرهنگان دمخور بود و مي خواست كه همواره با آنان باشد و البته خداي متعال هم در همان دوران مكه به پيامبر خود گفته بود اينها را به هيچ قيمتي از دست نده و براي جلب سران قريش جهدي نداشته باش و او خود در سال هشتم بعثت با واسطه عموي گرامش «ابوطالب» به آنان گفته بود: «اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهيد و در مقابل آن بخواهيد كه من از راه برگردم آنها را قبول نمي كنم» و پيام پيامبر(ص) با همين «بي نام و نشان ها» جهاني شد. همان خاك نشين ها كه در اوج ناداري «وعده هاي عظيم» پيامبر را كاملا قبول داشتند- در حاليكه سران قريش به بسيار كمتر از آن وعده ها هم پوزخند مي زدند- با اسلام ماندند و سران قريش كه با اسلام هم درصدد بازتوليد واژگان و رسوم كفرآلود بودند از همان لحظه اي كه پيامبر چشم بر هم نهاد به زدن ريشه ها و پيكره اسلام مشغول شدند.
اما با اين همه، اسلام ماند و پابرهنگان توانستند بر بني اميه، بني عباس و... غلبه كنند و ميراث محمد-ص- را سينه به سينه، گوش به گوش و دست به دست به «پابرهنگان بعد» بسپارند. پابرهنگان برخلاف ظاهر واژه، وجودشان آميخته با حكمت، علم و معنويت بود و از اين رو همواره در آنان سرآمداني چون ابي ذر، سلمان، مقداد،... شهيد مدرس، شهيد نواب صفوي، شهيد سعيدي ... و امام خميني(ره) كه در اداره امور زندگي هشت آنان همواره گرو نه شان بوده بروز و ظهور داشته اند. الان هم همين ها حاملان اسلام ناب محمدي-ص- هستند. كما اينكه شاگردان امروزي امام «جعفربن محمد الصادق» عليه السلام كه فقهاي نامدار شيعه اند از ميان همين پابرهنگان برخاسته اند.
2- اين روزها، روزهاي تولد دوباره انقلاب اسلامي ايران است. انقلاب ايران 32 سال پيش با ميدان داري پابرهنگان به پيروزي رسيد در حالي كه بسياري از افراد صاحب«نظر»، اين را محال مي دانستند و با واژه هايي به تمسخر مي پرداختند.
جمهوري اسلامي
«ضرورت تغيير نگرش نسبت به لوايح بودجه» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
سرانجام و پس از تأخيري بي سابقه قرار است لايحه بودجه سال آينده، امروز به مجلس شوراي اسلامي تقديم شود. اين تأخير مدتها است نمايندگان مجلس را به اين نتيجه رسانده كه بررسي و تصويب لايحه بودجه سال 1390 در مدت زمان اندك باقي مانده از سال جاري تقريباً ناممكن خواهد بود. بنابر اين به احتمال زياد بودجه سال 90 به صورت چند دوازدهم به تصويب خواهد رسيد تا دولت و تمام دستگاههاي كشور سال آينده را در شرايطي آغاز كنند كه تصوير كاملي از اعتبارات و حدود هزينههاي خود تا پايان سال داشته باشند.
اين عدم اطمينان و اطلاع، در اقتصادي مانند اقتصاد ايران كه به علت ساختار به شدت بروكراتيك و حجم بالاي دولت در آن، حتي در زماني كه لوايح بودجه سنواتي در زمان مناسب بررسي و تصويب ميشد، با مشكلات متعددي به علت بيانضباطيهاي مالي مواجه بود، اميدواريها را براي اينكه سال 90 از نظر اقتصادي سالي موفق باشد تا حدودي كمرنگ ميكند.
در شرايط فعلي و با در نظر گرفتن حساسيتهايي كه سال آينده به عنوان نخستين سالي كه قرار است، قانون هدفمندي يارانهها در آن به صورت كامل عملياتي شود و سال اول اجراي برنامه دوم سند چشم انداز بيست ساله جمهوري اسلامي ايران به حساب ميآيد، شايد پرداختن به علل و ريشههاي گرفتاري لايحه بودجه سال 90 به اين تأخير چندان ضرورتي نداشته باشد و گرهي از مشكلات كشور نگشايد.
در موقعيت كنوني بي ترديد توجهات و تجربيات در بدنه كارشناسي، دولت و مجلس بايد براين مهم متمركز شود كه با استفاده از چه روشهاي ميان بري ميتوان درعين اعمال دقت حداكثري، بهره وري بالا و زمان بري حداقلي، برنامه مالي كشور را براي يك سال پيش رو بررسي، تصويب و ابلاغ كرد.
واقعيت اين است كه در دنياي امروز، نگرشها نسبت به بودجههاي سالانه به شكل چشمگيري تغيير كرده است و بودجههاي سنواتي بيش از آنكه سياهه دخل و خرجهاي دستگاه و نهادهاي حاكميتي باشند، برنامههاي اقتصادي و معيار و ملاكي براي سنجش عملكرد و بهره وري آنها تلقي ميشوند. به عبارت ديگر بودجه هر سال تعيين كننده برنامه كاري دستگاههاي مختلف خواهد بود و در عين حال نشان دهنده جهتگيريهاي دولت در حوزههاي مختلف از جمله اقتصاد است.
به عنوان نمونه بنابر آنچه از سوي مسئولان دولتي تدوين بودجه بيان شده، دولت براي دو مقوله مهم قيمت نفت و نرخ برابري ريال در برابر دلار، اعداد 80 دلار و 1050 تومان را پيشنهاد كرده است. اين دو عدد نشان ميدهند كه دولت و بانك مركزي با وجود اصرار بر حفظ قدرت خريد ريال در برابر دلار، به صورت ضمني حركت ريال به سمت واقعي سازي نرخ برابري را آغاز كردهاند. اين تصميم اگرچه با خواستههاي صادر كنندگان فاصله زيادي دارد اما اين نويد را به فعالان اقتصادي ميدهد كه در يك بستر زماني ميان مدت شاهد كاهش فاصله ريال و دلار خواهند بود.
از سوي ديگر، پيش بيني قيمت 80 دلاري هر بشكه نفت در لايحه بودجه سال آينده نشان ميدهد كه حركت جدي و چشمگيري در راستاي كاهش سهم و نقش نفت و درآمدهاي نفتي در بودجه و اقتصاد كشور صورت نگرفته است و همچنان شاهد وابستگي اقتصاد كشور به نفت خواهيم بود.
رسالت
«سپيده و ياس در قدوم نبي» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سيد مسعود علوي است كه در آن ميخوانيد:
امشب ليلة القدر اهل ولاست و فردا نويد احياي عاشقان را از زبان صباي صبح مي توان شنيد؛ خورشيد رسالت از کوهسار کرامت عرش، طلوعي شکوهنده مي يابد. فردا نشاط بهار و رونق باغ بر بسيط خاک مي گسترد و بشارت شگرف از ملکوت مي تراود و بر دلهاي مشتاقان نزول مي کند. در لحظه تلألؤ گوهر رخشان وجود مقدس خاتم الانبياء (ع) درياچه دنائت خشکيد، طاق طغيان فرو ريخت و بتهاي بهت و جهالت بني آدم به خاک افتاد.
سپيده و ياس در قدوم نبي امشب ليلة القدر اهل ولاست و فردا نويد احياي عاشقان را از زبان صباي صبح مي توان شنيد؛
خورشيد رسالت از کوهسار کرامت عرش، طلوعي شکوهنده مي يابد.
فردا نشاط بهار و رونق باغ بر بسيط خاک مي گسترد و بشارت شگرف از ملکوت مي تراود و بر دلهاي مشتاقان نزول مي کند.
در لحظه تلألؤ گوهر رخشان وجود مقدس خاتم الانبياء (ع) درياچه دنائت خشکيد، طاق طغيان فرو ريخت و بتهاي بهت و جهالت بني آدم به خاک افتاد.
باران ستاره و ياس از آسمان مکه باريد.
سپاه سپيده بر جنود ظلمت تاخت.
آبشار بشارت و نويد اميد، تراويد.
خستگان زمين و مظلومين زمان را توان و تبسم به جان و لب نشست. روح بهاران از آفاق وصال دميد و عصر عطا در سراي آفرينش پيچيد.
مسجود ملائک و محمود خلائق و مصطفاي دلدار و امير دلشدگان، خرامان به محفل دلخستگان آمد.
مسيح بن مريم از عرش به زير آمد و در قدوم محمد (ص) شمع شعفناکي افروخت و موساي عمران با عصاي ارادت، درياي شوق را شکافت.
سرادق توحيد و رايت نور در وادي وداد، برافراشتند و هلهله اهل نياز به آسمان برخاست.
بر دشت خشک خاطرات رنج و جهل و جفا، سبزه صدق و عشق و صفا روييد و درخت سترگ رسالت به ثمر نشست.
محمود آسمانيان از عرش عنايت يار به جمع اهل نياز آمد.
آمد محمد و عطر سحر در سراي دل پيچيد.
آمد محمد و بارگاه باهر مهر بر بسيط خاک برپا شد.
آمد محمد و بوستان عاشقان گل افشان شد.
السلام عليک يا رسولالله!
سلام برامير عارفان و امين مؤمنان!
سلام بر تو اي پاکتر از نسيم صبحگاهان! اي شعفستان ياران، اي روح نيايش و اي نور ناب يار!
با کدامين زبان و قلم وصف تو شايد که افلاک، رهين خلقت توست؛ «لولاک لما خلقت الافلاک».
مردم سالاري
«ولادت دو موسس و معمار اسلام ناب محمدي و مکتب جعفري» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم سيدرضا اکرمي است كه در آن ميخوانيد:
1- ولايت همانند بعثت و رحلت پيامبر و امام ششم، فرصتي است تا اين بزرگواران را بهتر و دقيق تر و جامع تر شناخته و به ديگران بشناسانيم، زيرا اين کار يک وظيفه است و رسالت «اللهم عرفني رسولک، اللهم عرفني حجتک» هر انسان معتقد و مومن و متعهد که اين کار را انجام ندهد، پيامد ضلا لت و گمراهي را با خود «فانک ان لم تعرفني حجتک ضللت عن ديني» خواهد داشت. در قرآن مجيد به موضوع ولا دت برجستگاني چون حضرت عيسي(ع) و يحيي(ع) توجه ويژه شده و تصريح خاص «وسلا م عليه يوم ولد، و يوم يموت و يوم يبعث حيا، والسلا م علي يوم ولدت و يوم الموت و يوم البعث حيا» دارد که در کنار وفات و بعثت رستاخيز، ولادت بازگو شده است و درباه حضرت رسول و فرزند وي «لاا قسم بهذا البلد وانت حل بهذا البلد و والد و ماولد» سوگند نيز آمده است و سوگند خداوندي گواه ارزشمندي اين موضوع است.
2- تلا قي اين دو ولا دت «پيامبر وامام ششم» در هفده ربيع مي تواند ارتباط وثيق و دقيق و ظريف اين دو موسس و معمار مکتب و دين را بازگو نمايد، که هر دو از آبشخور وحي و الهام سخن مي گويند و هر دو از خداي يگانه، دين يگانه، قبله يگانه، معاد يگانه و مسووليت يگانه، داد سخن داده و آيه شريفه «وجعلنا هم ائمه يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوه وايتا» الزکوه و کانوا لنا عابدين، انبيا»،73» را راهنماي کار و دعوت خويش قرارداده اند و همگان را به توحيد الهي و انجام کارهاي نيک و اقامه نماز و دادن زکوه، فرامي خوانند و خود سمبل و نمونه عيني و عملي اين دعوت «وکانوالناعابدين» هستند.
3- مولود هفده ربيع «پيامبر خاتم» شناسنامه اي دارد با نام «احمد، محمد» و کنيه اي دارد با عنوان «ابوالقاسم» و القاب فراواني چون «مصطفي، منتجب» و پدري به نام «عبدالله» و مادري به نام «آمنه» و ولا دت در مکه و رحلت «در مدينه» و حرم و مزار مطهر در «مدينه النبي و قبه الخضرا»» و شجره نامه اي دارد «شفاف و گويا» و برنامه اي دارد، کاملا گويا و پويا و رسا، و کارنامه اي جامع الا طراف و وصيت نامه اي ظريف و دقيق و عميق و دادنامه اي پر از عطوفت و رحمت و نيز امام ششم که نام «جعفر» است و لقب «صادق» و کنيه «ابوعبدالله» و پدر «محمدبن علي» و مادر «فاطمه، ام فروه» در مدينه به دنيا آمد و در مدينه در سن 65 سالگي به دستور منصور دوانيقي مسموم گشت و در «جنه البقيع» به خاک سپرده گشت. از هر دو بزرگوار ميراث فرهنگي ارزشمندي چون «قرآن و حديث» به يادگار مانده است، که راهنماي سعادت و عدالت و کرامت و پيشرفت مي باشد.
4- رسول خدا در قرن نخست تاريخ اسلا م «23 سال» مردم را به تعليم و تربيت، تزکيه و تطهير، هدايت به سوي سعادت «يتلواعليهم آياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب والحکمه، و اما الذين سعدوافي الجنه» فراخواند و امام ششم در قرن دوم هجرت «114 تا 148 قمري» وظيفه جدش پيامبر را پي گرفت و دانشگاه عظيم جعفري «4 هزار نفر» پايه گذاري نمود، که پس از وفات پيامبر، مسير خلا فت و هدايت الهي تغيير يافت، ولي اصل دعوت و هدايت ومحتواي اسلا م ناب محمدي دستور کار رئيس مذهب قرار گرفت و چهار هزار شاگرد را جمع آوري نمود و چند دهه کار پدر را دنبال نمود و بارور ساخت، تا آنجا که شرق شناسان امام ششم را «مغز متفکر» عنوان داده اند و 370 هزار حديث و روايت، از آن بزرگوار در امور اعتقادي و اجتماعي و اخلا قي و سياسي و فردي داريم و مي تواند پاسخگوي هر سوال و جواب گوي هر پرسش باشد.
5- پيامبر با ولا يت خود حوادث ويژه «خاموش شدن آتشکده فارس، سقوط بيتها در بت کده، شکست کنگره ايوان مدائن و اضطراب ابليس» را دارد که بيانگر پيشامدهاي هشدار دهنده و بيدارکننده در آينده مي باشد و امام ششم ستاره درخشان هر محفل و مجلس در فرهنگ و فکر وفقه و عرفان است.
پيامبر خاتم با ولا دت ميمون و نيز امام ششم با ولا دت مبارک خود، آينده شيرين و شيوا و با نشاط را نويد دادند و در عمل نيز خدمات بزرگي چون نجات مردم از ظلمات و تاريکي ها، «ويخرجهم من الظلمات الي النور» و برداشتن قيد وبند از شانه و ومغزو دل «و يضع عنهم امرهم والا غلا ل التي کانت عليهم (اعراف 157)» مردم و دعوت به بصيرت «قد جائکم بصائرمن ربکم» و اقامه عدالت «ليقوم الناس بالقسط» توسط مردم، را پي گرفت و با صراحت وصداقت و صلا بت اعلا م نمود «قل هذه سبيلي،ادعوالي الله علي بصيره انا و من اتبعني» که «اين راه من است و با بصيرت همه را به سوي آن دعوت مي نمايم».
تهران امروز
«خوارج جديد» عنوان سرمقاله روزنامه تهارن امروز به قلم دكترمحمدرضا جمالي است كه در آن ميخوانيد:
لقب خوارج جديد، مناسبترين صفتي است كه ميتوان به سران فتنه داد. خوارج همان افراد نام و نشانداري در تاريخ بودندكه محضر نبي اسلام را درك كرده بودند اما از فرامين ولي خدا و امام زمان خويش سرپيچي نمودند و با تحليلهاي غلط و نيز جهل و حقارت خويش و بزرگ بودن دنيا در پيش چشمشان در مقابل ولي خدا قرار گرفتند و با ظاهر ديني و به نام پيامبر با وصي و جانشين پيامبر جنگيدند. تاريخ اسلام از مقطع وقوع و پيدايش خوارج به عنوان فرازي تاملبرانگيز و در عين حال دردناك و عبرتآموز ياد ميكند. آنجا كه فتنه درميگيرد و حق و باطل درميآميزد و حق و حقيقت در جانب رسول خدا و وصي او قرار ميگيرد و براي آنها (خوارج) حقيقت و حقانيت علي (ع) روشن است اما جهل و حماقت و توهم و ناداني و پايبندهاي دنيوي نميگذارد آنها به مسير حق برگردند و جهالت، آنها را به كام نيستي و عدم ميبرد.
داستان خوارج و پيدايش مارقين با شهادت امام علي(ع) پايان نيافت و اين تكرار تاريخ است كه امروزخوارج را بهگونهاي جديد و با مارك و نشان فريبنده ديگري آشكار كرده است.
عدهاي كه بهرغم نظام سلطه بينالمللي و حقانيت راه انقلاب و با ادعاي فريبنده حمايت از مردم و ارزشها، بهگونهاي ضدارزشترين رفتار را ارائه ميدهند و همسو با دشمنان مردم عليه انقلاب و آرمانهاي آن حركت ميكنند. چرا صفات خوارج براي اين عده زيبنده است؟ اين موضوع به راحتي قابل تشخيص است چون اين افراد دائم گذشته خود را يادآوري ميكنند و به رخ ميكشند و از طرفي گرفتار توهم و تخيل و جهل هستند و فريبخورده جريان خارجي ميباشند همان جرياني كه بيشترين تلاش را براي ضربه زدن به انقلاب انجام داده است و آمريكا و اسرائيل براي آنها هورا ميكشند. در چنين وضعيتي است كه مناسب به نظر ميرسد سران فتنه را خوارج جديد بگوييم.
ابتكار
«پايان عصر انقلابهاي کلاسيک و آغاز تغييرات مدرن» عنوان سرمقاله ِروزنامه ابتكار به قلم جاماسب محمدي بختياري است كه در آن ميخوانيد:
وقتي که در 11 سپتامبر 2001 ميلادي برجهاي دوقلوي آمريکا مورد تهاجم قرارگرفتند و فاجعه اي عظيم به با آورده شد، صرف نظر از اينکه چه کساني اين حادثه را آفريدند و ريشه و منشا آن از کجا نشات گرفت، پيام مهم و رسايي را در جهان طنين افکند.
پيام 11 سپتامبرپاياني بر نظريههاي کلاسيک علوم سياسي بود که ديگر دولتها و ارتشهاي ملي و شناخته شده مرسوم دنيا نيستند، که به جنگ با يک کشور ويا يک قدرت بزرگ ميروند؛ بلکه اگر اعتراضات بر عليه عملکرد يک دولت و يک کشور در عرصه داخلي و يا خارجي انباشته شود، خارج از اراده دولتها وچارچوبهاي حقوق حاکم بر روابط بينالملل نيروها و جريانهايي هستند که با در نورديدن مرزهاي مرسوم و شناخته شده، ساختارهاي سياسي و اجتماعي داخلي و حتي بينالمللي هر قدرت و حکومتي را به چالش بطلبند.
اين گروه هاي جديد الخلقه ونوظهور با هر نام وعناويني چون، قهر ملتهاي در بند، بيداري اسلامي ، يا احياگران حقوق شهروندي ويا به تعبيري شورشيان حاشيه عليه متن ويا هر نام ديگري که بر آنها قلمداد شود، نام و عناوين ماهيت آنها را تغيير نميدهد؛بلکه به چالش طلبيدن نظم سياسي مستقر داخلي و بينالمللي با هژموني قدرت حاکم و متصلب توسط اين گروهها مورد توجه است.رخدادهاي اخير خاور ميانه و کشورهاي عربي از چنين گروهها و جرياناتي نشات ميگيرد که با تونس و مصر آغاز وزيدن گرفت و گرد بادهاي تند و سهمگين آن در حال در نورديدن ساير نقاط است.
دولتهاي فاقد نظامهاي چند حزبي آزاد و برخوردار از فضاي رقابت آميز چرخشي قدرت اگر تا کنون با بستن فضاي سياسي و سرکوب منتقدان و معترضان با مخالفين و اپوزسيوني شناخته شده، با تشکيلات مرسوم معمول مبارزه جويانه اي، خواه گروههاي چريکي و يا گروههاي سياسي مسالمت آميز رو در رو بودند و مقابله ميکردند، جنبشهاي شکل گرفته جديد فضاي سياسي را دگرگون كرده و خط بطلان و پاياني كشيد بر شيوههاي قهر آميز گذشته و كلاسيك، چرا که شيوهها و مبارزات احصا گونه گذشته را شكسته اند.
جنبش جديد مصر نمونه واضح و مصداقي از گروههاي جديد و فاقد رهبري مشخص، با ارتباطات افقي و بهره گيري از از فضاي سايبري با خاستگاهي روشنفکري و پايگاهي دانشگاهي براساس خواست و اراده همگاني با خصوصيات ذيل شناخته ميشوند.
1-اين جنبشها از يك ميانگين سني 17 تا 30 سال برخوردارند. بحثي كه امروز جامعه شناسان در بحثهاي دمو گرافيكي و جامعه شناسانه خود از آن به عنوان گسست نسلها ياد ميكنند در ذيل اين بحث تعريف و مورد ارزيابي قرار ميگيرند، فاقد رهبري به روشهاي سنتي و كلاسيك است با شيوه ارتباطات افقي در فضاي رسانه اي نوين با مخاطبان خود پيوند ميخورند، فاقد علقهها و باورهاي سنتي جامعه است. فهم زبان نسل قبل از خود برايش دشوار و ثقيل است. گفتمان خاص خود را دارد چرا كه نه مبارك توانست با وابسته به خارج جلوه دادن آنها و يا وعدههاي دروغين جلوي حركت آنها را بگيرد، نه شيخ الازهر با فتواهاي كليشه اي و تكراري خود توانست با حلال و حرام كردن حرکت آنها زبان آنها را بند بياورد.
2-بنيانهاي فكري آنها متكثر است. اين جنبشها نه تنها از رويكرد و ايدئولوژي خاصي تبعيت نميكنند؛ بلكه از درون خود جرياني متكثر و از يك پلوراليسم سياسي و فرهنگي تبعيت ميكنند. علاوه بر آنكه روشي مسالمت جويانه و آشتي پذيري در درون ذهن و ضمير خود مستتر دارند، در کنش سياسي بروني خود زيستي مسالمت آميز توام با احترام به محيط پيراموني خود بروز ميدهند.
3-پرهيز از حس انتقام جويانه: در رفتار و مرام سياسي و فرهنگي خود نوعي گاندي مسلكي و ماندلا ايسم در درون آنها مشهود است. هيچ حس انتقام جويي و كينه توزانه اي نسبت به سر سخت ترين مخالف خود ندارند.آنها به خوبي در يافتند كه به گفته هاناآرنت نظريه پرداز فلسفه سياسي «خشونت،خشونت را بار توليد ميكند».اين رويكرد نه يك تاكتيك براي بهره مندي از پتانسيلهاي رژيم سياسي موجود و استفاده آني زود گذر از آن است ؛بلکه يک راهبرد آينده نگري براي سازگاري با مشي «استراتژي در تغيير حاکمان رفتار براي تغيير وضع موجود است». در جريان حوادث مصر گردانندگان حرکت اخير در فضاي سايبري هيچ گاه خواستار دستگري و محاکمه مبارک نشده اند؛ بلکه خواستار رفتن آن بودند و شعار« مبارک برو» به خواست عمومي وفصل مشترک تمام گروههاي سياسي اي شدند که در گذشته حت مش ستزه جوانه داشتند و خواسته يا ناخواسته به دنبال اين جوانان کشانده شدند.
حمايت
«حقوق و روش هاي حل و فصل اختلافات و ضرورت بازخواني آن» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
همانگونه که در رسانه ها وفضاي عمومي جامعه مشاهده مي شود،برخي اختلاف نظرها وديدگاه هاي متنوع در خصوص مسايل سياسي اجتماعي ويا به تعبير ديگر، امور عمومي کم وبيش در کشور ما نيز مثل هر جامعه پوياي ديگري وجود دارد که البته گاه بر اثر لجاجت ها و پافشاري بر مسير هاي غيرقانوني ،التهاباتي را نيز به بار مي آورد ومتاسفانه طمع هايي را براي قدرت هاي استکباري نيز دامن مي زند.در قبال اين وضعيت، سياسيون، معمولا هر يک از منظر اردوگاه فکري خود به جاي اتخاذ تدبير،اغلب بيشتر بر وضعيت تلاطم بي هدف دامن مي زنندو توقعات مختلف وگاه کاملا متضادي را از مراجع حقوقي وقضائي مطرح مي کنند.
در اين ميان مردم کوچه وبازار نيز رويکردهاي مختلفي را دارند يکي به اين سو متمايل مي شود وديگري به سوي ديگر وبسياري نيز افسوس مي خورند که چرا به جاي تلاش وکار جمعي همه سلايق در جهت پيشرفت کشور،سياسيون گاه اسير حاشيه ها مي شوند وبه التهابات ناشي از سخن يا عمل خود در عرصه جامعه يا بازتاب هاي فراملي آن توجه لازم را معمول نمي دارند؟در ميان جامعه حقوقي نيزگاه افرادي به جاي حرکت در مسير قاعده و استدلال قانوني دچار احساسات مي شوند و به طلاطم بي هدف ولي مضر به حاکميت قانون لطمه وارد مي سازند. در چنين بستري، شايد مناسب باشد نگاهي مجدد به روشهاي حل و فصل اختلافات از منظر حقوقي داشته باشيم تا حداقل چند نکته ضروري مورد تاکيد قرار گيرد.با اميد به اينکه جامعه حقوقي وقضائي کشور در اين مقوله تاملات نظري مفيد وجامعي را ارايه کنند وجملگي براي تقويت همبستگي ملي ودفاع از کيان اسلامي وملي خود تلاش کنيم، گذرا چند موضوع مورد اشاره قرار مي گيرد:
1- روش هاي حل وفصل دعاوي واختلافات از منظر حقوقي قطعا در چارچوب حاکميت قانون معنا مي يابد. حاکميت قانون هم از حيث شکلي وتشريفات چگونگي حل موضوع وهم از حيث ماهوي وچگونگي اعمال قاعده بر مصداق معين وهم از حيث تضمين اجراي حکم صادره با رعايت ضوابط مربوطه معنا مي يابد. معمولا در کشورهاي مختلف مرجع اصلي رسيدگي به مناقشات ودعاوي مختلف در جهت فصل خصومت، دستگاه قضائي است .دستگاه قضائي نيز معمولا از موجه ترين تحصيل کرده هاي دانش حقوق وآشنا با قوانين ومقررات مختلف تشکيل مي شود که همواره در تلاشند تا پاسدار حريم قانون باشند وبا بيطرفي ومتانت لازم بسياري از التهابات شکل گرفته در روابط چند نفر با يکديگر يا در سطح عمومي را حل و فصل کنند.
2- در حل وفصل حقوقي دعاوي واختلافات، همواره اصل بر اين است که مرجع رسيدگي کننده به حقوق طرفين دعوا کاملا احترام مي گذارد ودر تلاش است که ادلّه دو طرف را به نحو کامل بشنود وببيند سپس تصميم مي گيرد.مرجع رسيدگي کننده حتي گاه براي اتخاذ تصميم لازم مي داند که نظر کارشناسان ديگري را نيز اتخاذ کند تا با وقوف دقيق بر ابعاد موضوع اقدام کند.
3- در حل وفصل حقوقي دعاوي، تشريفات خاصي لزوما در همه کشورها تعريف شده که اگر اين تشريفات شکلي رعايت نشود اصل رسيدگي مخدوش تلقي مي شود.به همين جهت، برخي مي گويند که حل وفصل قضائي دعاوي و مناقشات خشک وعبوس است وانعطاف وسرعت ساير روشهاي حل اختلافات از جمله مصالحه طرفين اختلاف از طريق پادرمياني اطرافيان ومعتمدين ويا حل وفصل سياسي اختلافات در سطح بين دولتها را ندارد.
4- حل وفصل برخي دعاوي واختلافات در همه کشورها لزوما در صلاحيت مراجع قضائي است ومرجع ديگري نمي تواند به انها رسيدگي کند . وقتي که يک سوي دعوي جنبه عمومي پيدا کند قطعا از جمله مصاديق کليت ياد شده است که مدعي العموم به نمايندگي از جامعه وحاکميت موظف به پيگيري موضوع و طرح آن نزد دادگاه هاي ذيصلاح است.در قبال اين مصاديق نيز مرجع رسيدگي کننده خود را موظف به رعايت قانون وحقوق طرفين دعوي مي داند و نمي تواند بگويد چون يک طرف مدعي العموم است پس نيازي به رعايت اصل موازنه دفاعي در رسيدگي نيست.
5- رسيدگي به دعاوي واختلافات مختلف در مراجع قضائي معمولا با شفافيت کامل انجام مي شود وخفا وپنهان کاري در آن نيست مگر اينکه با لحاظ مجوز قانوني و در جهت نظم عمومي يا عفت همگاني ويا در دعاوي خصوصي، طرفين دعوي چنين بخواهند.رسانه ها در قبال اين شفافيت البته بايد حدود قانوني را رعايت کنند واگر قبل از قطعي شدن احکام ،گزارشي را از روند رسيدگي منعکس کنند ممکن است جنبه مجرمانه پيدا کند چنانچه در مقررات آيين دارسي کيفري کشور ما ذکر شده است.
6- معمولا در حل وفصل دعاوي مراجع قضائي، حسب امکان قانوني، مراجع رسيدگي کننده از خدمات ضابطين خاصي مي تواند بهره مند شوند ولي اين بدان معنا نيست که تابع نظر آنها باشند يا ضابطين مزبور اجازه داشته باشند که نظر خود را بر مرجع رسيدگي کننده مستقيم يا غير مستقيم تحميل کنند.به همين جهت در قوانين کشورهاي مختلف ضابطين تحت هدايت مراجع قضائي وظائف مربوط به حيطه رسيدگي هاي مورد بحث را انجام مي دهند.
آرمان
«تفرقه، منشاء عذاب جامعه» عنوان سرمقاله روزنامه آرمان به قلم دکتر سيدعلي ميرباقري است كه در آن ميخوانيد:
اعتقاد به توحيد، اصل نخست از اصول دين اسلام، بلکه اولين اصل تمام اديان است. اين عقيده، فطري و ريشهاش در ذات و وجود آدمي است، حتي به باور ما، توحيد برکل عالم وجود حاکم است. اگر اعتقاد به توحيد نباشد، اتمها، مولکولها، سلولها، جمادات و گياهان و حيوانات و ستارهها و منظومهها و کهکشانها و آسمانها و جهان شکل نميگرفت.
در جهان بيني توحيدي، حيات و تکامل و نظم، معني و مفهوم مييابد؛ و کمال انسان در هيچ حد معيني متوقف نميشود و جامعه انساني با وحدت و نشاط و دلگرمي و اميد، تا رسيدن به درجات متعالي کمال اجتماعي، به پيش ميرود. در بينش توحيدي، جامعه، امّت واحدي است که همة اعضاي آن از يک منبع هدايت ميگردد. «اِنَّ هذِهِ اُمَتُکّم اُمَةٌ واحدة و اَنَ ربُکُم فَاعبدوُن» (قرآن- س مؤمنون- آ52) اين جهان بيني، تخم صداقت، راستگرايي و اتحاد و وحدت را در قلب و عقل انسان ميکارد و خودخواهي و خودمحوري و منيت و انحراف و تفرقه را از آنها پاک ميکند.
در نظام توحيدي، اصل بر وحدت است و قرآن که منادي و مروج اين نظام است، با تفرقه و جدايي در جامعه بشدت مخالف ميباشد و به اعتقاد قرآن، تمام انبياء الهي مهمترين کارشان اين بود که بين مردم يکپارچگي و اتحاد بوجود آورند، زيرا اين خواست خدا و اساس خلقت عالم است. «وَاعتَصِموُا بِحبلِ اللهِ جميعاً و لاتَفَرَّقوا = و همگي به ريسمان الهي چنگ زنيد و پراکنده نباشيد» (قرآن- س آل عمران – آ103) قرآن، علت تفرقه و نفاق و اختلاف را، انحراف از صراط مستقيم الهي ميداند. «وَ اَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعوُهُ وَ لاتَتَبِعُ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبيلهِ = اين راه مستقيم من است، از آن پيروي کنيد و راههاي مختلف را نرويد که تفرقه و انحراف از حق بدنبال دارد» (قرآن- س انعام- آ153) در تمام قرآن سعي براين است که در جامعه اختلاف و تفرقه پديد نيايد و بشدت و اصرار و دلايل محکم و مستدل، دعوت به وحدت و اتحاد انجام ميپذيرد.
قرآن در موارد متعدد، مسلمانان را به مطالعه سرنوشت اقوامي که راه تفرقه و اختلاف پيش گرفتند و به شديدترين عذابها، گرفتار شدند، دعوت مينمايد. و نتيجه تفرقه و اختلاف و چند دستگي را ذلت و خواري ميشناسد. پيامبر(ص) در اواخر عمر مبارک خود بارها، خطر اختلاف و چند دستگي را گوشزد نمود و بزرگترين خطر را اختلاف و تفرقه بين امت عنوان ميفرمود و بشدت از بروز آن نگران بود و اين خطر را از خطر کفّار و غوغاي جنگهاي خارجي شديدتر ميدانست.
نتيجه فوري اختلاف و نفاق، ذلّت و خواري است و ما، در تمام تاريخ زندگي بشر، ذلّت ملتها را در اختلاف و نفاق آنان مشاهده ميکنيم، و ميبينيم جامعههايي که اساس قدرت و ارکان همبستگي خود را با تيشة تفرقه درهم کوبيدهاند، سرزمينشان جولانگاه و قلمرو حکومت مستبدان و مستکبران و استعمارگران گرديده است و اين عذاب بزرگي است! تفرقه و اختلاف بين امّت، آنقدر خطرآفرين و کشنده است که حضرت علي(ع) را با آنهمه قدرت و عظمت و پشتوانههاي منطقي و عقلي و نقلي که براي احقاق حق خود در اختيار داشت (حقي که از طرف خدا و بواسطة پيامبر(ص) با تأکيد، به آن حضرت واگذار شده بود) را، 25 سال به سکوت و امام حسن مجتبي(ع) را به صلح با معاويه مجبور نمود.
به طور قطع آنجا که افرادي بر طبل تفرقه و اختلاف ميکوبند، خدا حاکم نيست، توحيد حاکم نيست و هواي نفس و غرور و شيطان حاکم است. در هنگامه اختلاف، وظيفة موحدان، مؤمنان و دوستان قرآن بسيار سنگين است. «يا اَيها الذّينَ امنُوا اْصبِروُا وَ صابروُا و رابِطُوا وَ اتَّقوُا اللهَ لَعَلَکّمْ تُفْلِحُونَ» (آخرين آيه سوره آل عمران) حضرت علامه طباطبايي(ره) در تفسير اين آيه به شرح مفصل از موضوعات مهمّي ميپردازد، از جمله مينويسد: «امرهاي اين آيه اطلاق دارد؛ و صبر در اين آيه شامل همه صبرهاي فردي ميگردد و صابروُا (که مصدرش مصابره است) عبارت است از صبر و تحمّل اجتماعي، و بديهي است که صبر عمومي از نظر قدرت و نيرو و اثر، بالاتر از صبر فردي است. و در ظرف اجتماع و همکاريهاي اجتماعي است که قدرتهاي فردي به يکديگر پيوند شده و نيروي عظيمي بوجود ميآورد، و معناي «رابطوُا» اين است که انسان در همه حال لازم است قدرتهاي معنوي خود را روي هم ريخته و کلية شئون حياتي خويش را در پرتو تعاون و همکاريهاي اجتماعي به سامان برساند و بديهي است که يک سعادت کامل جز در پرتو همکاريهاي اجتماعي ميسر نيست» با اين تفسير، وظيفه در اجتماع مسلمانان، همکاري، همراهي، اتحاد و اتفاق است. و با همراه بودن همة نيروهاست که پيروزي و فلاح بدست ميآيد. به روايت ديگر دينداران موظفند همواره ساز وحدت و دوستي و همدلي بنوازند نه بر طبل دشمني و کوس تفرقه و جدايي بکوبند. در تمام آيات قرآن مجيد که در آن امر به وحدت و اتحاد گرديده و از تفرقه و اختلاف مذمت شده است نکته ظريفي نهفته است که بايد مورد توجه واقع شود و شايد علت العلل تمام اختلافات اجتماعي و سياسي در جامعه اسلامي همين مورد است.
دنياي اقتصاد
«مديريت پولي و استقلال بانك مركزي» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دكتر احمد يزدانپناه است كه در آن ميخوانيد:
تصميمگيري براي حل و فصل كم و كيف استقلال بانكمركزي و چگونگي اداره آن علم و هنر خاص خود را ميطلبد كه استفاده از تجارب كشورهاي همتراز ايران مثل اندونزي كه جنبههاي مشترك متعددي با اقتصاد ملي ما دارد، ميتواند كارساز باشد. بحران مالي شرق آسيا عوامل عديدهاي داشت كه دو مورد آن در مورد اندونزي بارزتر است. يكي ضعف نظام بانكي و ديگري حجم انبوه بدهيهاي بخش خصوصي به ارز خارجي.
مهمترين عوامل مرتبط به اين دو مشكل كه تشديدكننده آثار منفي آن دو بود، فقدان زيربناهاي مالي محكم از جمله عدم استقلال بانكمركزي در اين كشور بود. البته عدم استقلال بانك مركزي به تنهايي سبب آن مشكلات و بروز بحران مالي و بانكي در آن كشور يا هر جاي ديگر نيست؛ ولي براي نظارت و عملكرد كارآي سيستم بانكي، استقلال «بانك بانكها» از اهميت ويژهاي برخوردار است.
امروزه استقلال بانك مركزي جزء لاينفك تصميمسازي اقتصادي و بهبود شفافيت كسب و كارها در اقتصاد كشورها به حساب ميآيد. از درسآموزيهاي بحران مالي آسيا يكي آن است كه غلبه بر بحران و كاهش ضايعات آن شرط لازمي دارد بنام بانك مركزي مستقل. در سال 1998 حبيبي، رييسجمهور اندونزي پس از گذشت چند روز از رياست جمهوري خود اعلام كرد كه تصميم گرفته است مثل سالهاي قبل از 1983 رييسكل بانكمركزي خارج از هيات دولت و در سطحي بالاتر از ساير وزرا باشد.
واژه استقلال و آزادي از واژههاي كشدار هم در حوزه اقتصاد و هم در حوزه سياست هستند و به همين دليل بايد از «استقلال» رفع ابهام شود تا به نادرست به كار نرود. استقلال به معني آزادي بانكمركزي است در تعقيب اهداف تعيين شده براي آن و سدسازي بر سر راه نفوذ نيروهاي مجريه، مقننه و قضائيه براي تضعيف يا لغو تصميمات پولي بانكمركزي. اين همان اصلي است كه استانلي فيشر به عنوان استقلال بانك مركزي در ابزارها در برابر استقلال در اهداف آن مطرح كرده است. اهداف بايد توسط دولت به عنوان هماهنگكننده قوا كه لاجرم نظرات سه قوه را لحاظ ميكند به بانكمركزي ابلاغ شود. غير از اين، مسووليتهاي اصلي سهگانه و اوليه بانكمركزي كه «مديريت پولي»، «سلامت و كارآيي نظام پرداختها» و «نظارت بر واسطهگران مالي» است، لوث ميشود.
در حوزه مديريت پولي، بانك مركزي بايد به طور كارآمد عرضه پول و اعتبار را متناسب با بخش واقعي اقتصاد؛ يعني توليدات و مبادلات مديريت كند و در اين راستا نرخهاي سود بانكي را مديريت نمايد و با بهينهسازي سبد ذخاير ارزي، پشتوانه محكمي براي بازار ارز فراهم كند.
همچنين در حوزه نظارت، به عنوان «آخرين مرجع وامدهنده» در زمان ركود بايد به بانكها كمك كند تا با تنظيم كم و كيف اعتبارات به بخشخصوصي به سطح اشتغال نيروي كار و سرمايه در فرآيند توليد لطمه نخورد. و سرانجام بانك مركزي مسووليت دادن مشاورههاي كارشناسانه و مستقل در تصميمات اقتصادي و مالي كلان به دولت را دارد. خلاصه، انجام اين سه مسووليت ميطلبد كه بانك مركزي در سياستها و ابزارهاي دستيابي به اهداف مستقل، ولي در عين حال بايد به عنوان بازوي حاكميتي دولت، اهداف تعيين شده از سوي حاكميت را پيگيري كند.