آرمان: مساله حضور روسيه در خاورميانه به عنوان برشي مشخص از تاريخ تحولات سياست خارجي آن كشور پس از فروپاشي نبايد به عنوان يك تحول جديد تلقي شود. به دليل اينكه بازگشت روسيه به خاورميانه بسيار سريع اتفاق افتاد و روسيه اين منطقه را در همان دهه اول پس از فروپاشي مورد توجه قرار داد. اين اتفاق زمان بسياري نياز ندارد كه روسها پس از فروپاشي در آن فضا با واقعيتها، منافع خاص و آسيبپذيريهاي خويش مواجه شوند و با امكاناتي كه در پيگيري اهداف خود در سياست خارجي دارند، رويكردي واقعگرايانه داشته باشند. گسترش ارتباط روسيه با كشورهاي خاورميانه بحث جديدي نيست كه به دوره سوم رياست جمهوري پوتين مربوط شود، بلكه ابعاد اين رخداد از همان دهه اول بعد از فروپاشي مشخص شد. آنچه به سياست خاورميانهاي روسيه مربوط ميشود تحولات امروزي در تداوم تغييراتي است كه در سالهاي پس از فروپاشي رخ داده است، اما اينكه چرا مسأله سوريه وارد اين مرحله شده و دولت روسيه به اقدام نظامي در اين منطقه متوسل شده، نقطه عطف اين تحولات را شامل ميشود. بايد با زاويهاي امنيتي به اين موضوع نگاه كرد؛ در واقع تهديدي كه روسيه از ناحيه تحولات مربوط به بنيادگرايي اسلامي، داعش و فعاليتها و جذب نيروهاي آن احساس ميكند. شمار قابل توجهي از نيروهايي كه جذب فعاليت تندروهاي اسلامي تحت اين عنوان شدهاند از آسياي مركزي، قفقاز، حوزه ولگا و شمال قفقاز همگي در سوريه فعال هستند. روسها بنا بر تجربه بيش از دو دهه اخير خود براي تأمين امنيت خويش به استفاده از ابزار نظامي روي آوردهاند. اين ابزار نظامي، ابزار سنتي ديپلماسي روسي است و اتفاق چندان خاصي رخ نداده است كه خارق العاده باشد. رويكردي كه روسها در استفاده از ابزار نظامي داشتهاند رويكردي پايدار و تكراري است. اينكه امروز در سوريه از نيروي نظامي استفاده ميشود، در ادامه روندي از تحولات رخداده در دو دهه گذشته است. اوج همكاري روسيه با آمريكا و غرب بهويژه در مبارزه با تروريسم بهطور ويژه پس از
۱۱ سپتامبر رخ داده است. براي پرداختن به ديپلماسي كرملين حتما بايد به خاورميانه در مجموعه اولويتهاي سياست خارجي روسيه توجه كرد. اسناد ثبت شده در روسيه كاملا گوياست و اولويتها را مشخص ميكند. يكي از مهمترين تهديدات براي روسيه مسأله بنيادگرايي اسلامي است. روسيه جمعيت تقريبي ۲۰ميليوني مسلمان را در خود جاي داده است كه بهطور مشخص چند درصد آنها خود را طرفدار جريان سلفي معرفي ميكنند. شايد خود اين جريان سلفيگرايي در روسيه باعث شده كه ايران از اين منظر اهميت بيشتري پيدا كند، زيرا ايران ميتواند گونهاي ايمن از اسلام را به جوامع مسلمان روسيه ارائه كند. نكته مهم ديگر براي روسيه سرايت گرايشها و فعاليتهاي راديكالهاي اسلامگراست كه به نام دولت اسلامي در سوريه فعاليت ميكنند. اگر دولت بشار اسد در پرتو سياستها و برنامهريزيهاي منطقهاي و بينالمللي ساقط شود و اقتدار آن در سوريه از بين برود براي روسيه كاملا آشكار است كه اين عرصه مبارزه با نيروهاي افراطگرا به داخل مرزهاي امنيتي روسيه و حتي درون مرزهاي فدراسيون روسيه انتقال پيدا خواهد كرد. بسيار روشن است كه روسها ترجيح ميدهند اين تهديد را همانجا در سوريه و در كانون آن دفع كنند. دفع اين تهديد در خارج از مرزهاي امنيتي روسيه در اولويت روسها قرار دارد. براي پرداختن به سياست خاورميانهاي روسيه حتما بايد در متن اين تحولات، عامل آمريكا را مورد توجه قرار داد؛ تنظيم اين رابطه ميتواند در اين حوزهها معنا پيدا كند؛ آن هم به دليل تقابلي كه در اين سالها بين روسيه و آمريكا گسترش پيدا كرده و بهويژه پروژههاي دموكراتيكسازي كه در فدراسيون روسيه ايجاد بيثباتي ميكند. به نظر ميرسد تلاش روسيه براي به نمايش گذاشتن چهره يك بازيگر قدرتمند است؛ همان چيزي كه روسيه در سالهاي پس از فروپاشي اتحاد شوروي به سرعت به آن روي آورد كه بتواند بازيگري قدرتمند و تأثيرگذار در بازيهاي بينالمللي باشد، همان عاملي كه آمريكاييها حاضر به پذيرش آن نشدند. روسها در جريان تعامل با آمريكا در بيش از دو دهه گذشته آموختهاند كه آمريكاييها حاضر به شناسايي منافع خاص آنها نيستند و از هر قدرتي با اجراي پروژههاي دموكراتيكسازي براي بر هم زدن روابط قدرت در حوزههاي پيراموني روسيه استفاده ميكنند. در اين مسير خود روسيه را نيز هدف قرار دادهاند. اين مسائل ميتواند پايه ادراك بدبينانه شكل گرفته در روسيه باشد كه سياستهاي آن در خاورميانه را نيز شكل ميدهد.