ابتکار: کلید واژه شفافیت مدت هاست در ادبیات مسئولان به وفور به کار می رود. این مفهوم البته بیشتر از آنکه نمود عملی پیدا کند، تبدیل به یک شوی زینتی در سخنرانیها شده است. شاید بتوان گفت نمونه بارز شفافیت عملی در ابعاد وسیع، سال گذشته در انتشار کلیات لایحه بودجه نمود یافت که البته حرف و حدیثهای آن در افکار عمومی تا به امسال نیز ادامه پیدا کرده است.
تا جایی که سخنان حسام الدین آشنا در خصوص دست و پاهای عجیب و غریبی که در بودجه وجود دارد تبدیل به یک بمب خبری در رسانهها شد. در این بین باید گفت بازوی اصلی مفهوم شفافیت در کشور گستره شبکههای اجتماعی است که توانسته مسائل را چنان با سرعت در بین مردم منتشر کند که حتی ضرب و شتم دختر 15 ساله توسط پسر جوان توانست در کمتر از دو ساعت باعث دستگیری او شود.
این کارکرد اگرچه زیانهایی را به طور طبیعی متوجه طبقات اجتماعی میکند که باید در جای خود آسیب شناسی شود، اما باید گفت که لاجرم بسیاری از رفتارهای مسئولان که تا پیش از این پنهان نگاه داشته میشد، امروز به میدان قضاوت افکار عمومی آورده میشود. این آوردگاه اما یک حلقه مفقوده تاریخی دارد و آن فرهنگ عدم پذیرش نقد از سوی برخی مسئولان و مردم است.
به طور واضح اگر بخواهیم نبود فرهنگ نقدپذیری را در جامعه واکاوی کنیم باید به مسئله تاریخی فرهنگ کتمان واقعیت و بیان آن در قالب کنایات و استعارات در طول دههها و حتی سدههای گذشته در محدوده جغرافیایی فلات ایران رجوع کنیم. با این حال حتی اگر نخواهیم خود را در معرض مقایسه فرهنگ غربی قرار دهیم که حتی پرتاب کردن تخم مرغ به رئیس جمهوری فرانسه هم با برخوردهای تندی که ما انجام میدهیم، روبهرو نمی شود، اما در گفتمان دینی مورد قبول مسئولان و مردم نیز حضرت علی(ع) خطاب به مردم می فرماید: «از برخورد همراه با ظاهرسازی و مدارا بپرهیزید و خیال نکنید اگر سخن حقی به من گفته شود، قبول آن، بر من سنگینی خواهد کرد و یا اینکه خودبزرگ بین باشم»
روش و منشی که علیرغم استفاده مکرر از کلید واژه هایی چون شفافیت و نقدپذیری باز هم با واکنشهایی چون ممنوع التصویری افراد، فیلترینگ و... روبهرو می شود. به نظر میرسد در شرایط فعلی باید خاضعانه بپذیریم که قدم گذاشتن در ساحت مسئولیت و با توجه به شرایط عصر حاضر، با گذشته تفاوت های فراوانی کرده است. امروز دیگر نمیتوان بسیاری از مسائل را با مردم در میان نگذاشت و انتظار داشت اگر مسئلهای پا به عرصه افکار عمومی گذاشت، میشود با بگیر و ببند بتوان منفذهای قضاوت عمومی را بست.
شاید بهتر باشد بیش از آنکه رویه تظاهر به نقدپذیری و شفافیت را پی بگیریم، قواعد آن را با تمام تاوانهایش رعایت کنیم. اینکه در نهایت با تمام دشواریهای پذیرش فرهنگ شفافیت، نتیجه به نفع همه مردم و حتی مسئولان خواهد بود شکی نیست. باید بپذیریم که همواره اذهان عمومی را با پنهانکاری، تنها به سمت رجوع آنها به اخبار غیررسمی و آمیخته با دروغ سوق خواهیم داد. اگرچه پذیرش فرهنگ اندیشه مخالف نه تنها در مسئولان که باید توسط مردم نیز نهادینه شود.