روزنامه خراسان نوشت: زن Û²Û¸ ساله‌ای Ú©Ù‡ به اتهام کلاهبرداری گسترده دستگیر شده بود، با اشاره به این Ú©Ù‡ من خودم قربانی شیادان شده ام، درباره قصه تلخ زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری توضیØاتی ارائه داد.
او Ú¯Ùت: Û±Û¶ ساله بودم Ú©Ù‡ با اصرار خانواده ام پای سÙره عقد نشستم. «سیامک» Û±Û° سال از من بزرگ‌تر بود، ولی به قول پدرم دستش به دهانش می‌رسید. او اگرچه کارمند بود، اما اوضاع مالی خوبی داشت. به همین دلیل هم خانواده ام برای خوشبختی من چشمشان را به روی ازدواج ناموÙÙ‚ قبلی او بستند Ùˆ مرا مجبور کردند پای سÙره عقد بنشینم، اما وقتی زندگی مشترکمان آغاز شد تازه Ùهمیدم سیامک هیچ Øس Ùˆ علاقه‌ای به من ندارد. او به دنبال هوی Ùˆ هوس Ùˆ ارتباط با زنان Ùˆ دختران غریبه بود Ùˆ تنها می‌خواست نام یک زن در شناسنامه اش باشد.
با وجود این پنج سال بیشتر نتوانستم این وضعیت زجرآور را تØمل کنم. به همین دلیل در Øالی Ú©Ù‡ Ùرزندی هم نداشتم از او جدا شدم Ùˆ با گرÙتن Û±Û° میلیون تومان از مهریه ام، خانه‌ای اجاره کردم Ùˆ به یک زندگی جدید روی آوردم. خلاصه برای تامین هزینه‌های زندگی به Ùروشندگی در یک Ùروشگاه لوازم خانگی مشغول شدم، اما هنوز یک Ù‡Ùته نگذشته بود Ú©Ù‡ صاØبکارم پیشنهاد دوستی پنهانی به من داد، اما من قصد داشتم شراÙتمندانه زندگی کنم پیشنهادش را نپذیرÙتم. او هم بلاÙاصله مرا از کار اخراج کرد.
مدتی بعد روزی Ú©Ù‡ روی نیمکت یکی از پارک‌های مشهد نشسته بودم با زن جوانی آشنا شدم. «شهین» Ú©Ù‡ ظاهری مهربان Ùˆ خوش برخورد داشت، کنارم نشست Ùˆ من هم قصه پرغصه زندگی ام را برایش بازگو کردم. او هم با متانت سنگ صبورم شد Ùˆ به درد دل هایم گوش داد. وقتی داستان زندگی ام به پایان رسید رو به من کرد Ùˆ Ú¯Ùت: ناراØت نباش، همسرم شغل مناسبی دارد Ùˆ می‌تواند به تو Ú©Ù…Ú© کند! در همین هنگام بود Ú©Ù‡ شوهر شهین سوار بر یک خودروی گران قیمت از راه رسید Ùˆ بی درنگ شهین مرا به عنوان دوست جدیدش به «مØسن» معرÙÛŒ کرد.
این گونه بود Ú©Ù‡ رÙت Ùˆ آمد من به منزل آن‌ها آغاز شد. مدتی بعد، Ù…Øسن Ùˆ شهین مرا به شرکتی بردند Ú©Ù‡ قرار بود در آن جا کار کنم. می‌گÙتند در این شرکت تجاری Ùعالیت‌های اقتصادی Ùˆ بازرگانی انجام می‌شود Ùˆ من هر روز با اÙراد شیک Ùˆ باکلاسی رو به رو می‌شدم. Ù…Øسن امور مالی شرکت را به من سپرد Ùˆ برایم Øساب بانکی اÙØªØªØ§Ø Ú©Ø±Ø¯ Ùˆ دسته Ú†Ú© گرÙت. از آن روز به بعد برای پیش Ùروش واØدهای تجاری Ùˆ مسکونی Ùقط چک‌ها را امضا می‌کردم یا مهر شرکت به مشتریان می‌دادم، اما یک روز ØµØ¨Ø ÙˆÙ‚ØªÛŒ به Ù…ØÙ„ کارم آمدم، Ù‚Ùل‌ها عوض Ùˆ آن شرکت تخلیه شده بود. دو دستی بر سرم کوبیدم چرا Ú©Ù‡ Ù…Øسن Ùˆ شهین متواری شده بودند Ùˆ طلبکاران Ú†Ú© به دست دنبال من می‌گشتند تا این Ú©Ù‡ دستگیر شدم Ùˆ .