پايگاه اطلاع رسانی صنعت نفت و صنايع وابسته

[نسخه مخصوص چاپ ]

NAFTDAILY.COM


روایت کزازی از رویارویی حافظ و فردوسی
تاريخ خبر: پنجشنبه، 19 اسفند 1389 ساعت: 09:03

حافظ با همه آن شکوه و شگرفی هنگامی که در برابر فردوسی جای می‌گیرد، فر و فروغ پیشین خود را از دست خواهد داد زیرا که اگر فردوسی نمی‌بود و شاهنامه را نمی‌سرود حافظ هرگز دیوان خود را که جهانی از زیبایی و دلارایی است، پدید نمی‌آورد.

به گزارش خبرآنلاین، شماره هشتم «کتاب» این بار با تصویری از دکتر رضا داوری اردکانی بر روی جلد و مصاحبه‌ای با او مهمان نوروزی دوستداران کتاب شد. علاوه بر گفت‌وگو با دکتر داوری اردکانی درباره کتاب اخیرش «علوم انسانی و برنامه‌ریزی توسعه»، گفت‌وگو با مفتون امینی درباره تازه‌ترین مجموعه شعرش، گفت‌وگو با کریم زمانی به بهانه «ترجمه روشنگر قرآن»، مصاحبه‌ای با فرید قاسمی برای انتشار کتاب «مطبوعات ایرانی» و گفت‌وگویی صمیمانه با استاد محمود جوادی‌پور یکی از پیشگامان هنر نوگرای ایران و ... از دیگر مصاحبه‌های خواندنی این مجله‌اند.

گفتگو با دکتر جلال‌الدین کزازی درباره کتاب های «چراغی در باد» و «افسانه های دگردیسی» از دیگر مطالب این شماره از مجله «کتاب» است که در زیر بخش‌هایی از این گفتگو را تحت عنوان «در سایه سیمرغ» می‌خوانیم:

- خوشبختانه حافظ سخنوری است که درباره او فراوان نوشته اند، کتابشناسی بسیار گرانسنگی دارد. کتاب «چراغی در باد» تنها از دو دید می‌بایست انجام می گرفت یکی زیباشناسی، دو باورشناسی. خواست من از این دو واژه ویژه آن است که در زیباشناسی همه شگردها و ترفندها و کارکردهای هنری و پندارینه غزل های حافظ کاویده و بررسیده و گزارده بشود، بر پایه دانش های گوناگون زیباشناسی مانند بدیع، بیان، معانی یا دانمش خنیای سخن، عروض و قافیه. به این زمینه دیگر گزارندگان غزل های حافظ پرداخته بودند اما اندک، تنها آن هنرورزی هایی را که برجستگی داشت گاهی بررسی کرده بودند. از این روی من بر آن سر افتاده بودم که این گزارش زیباشناسی را از غزل های حافظ، گسترده و مایه ور به دست بدهم.

- این دیدگاه در کتاب های تاریخ ادب آورده شده است که غزل پاره ای از چامه یا قصیده است و اندک اندک از چامه جدا شده است اما در این دیدگاه می‌توان چند و چون کرد. من بیشتر بر آنم که این کالبد در روزگار چامه سرایی هم به کار گرفته می شده است هرچند اندک چون آن روزگار روزگار چیرگی چامه و داستان سرایی بوده است...نمی توان پذیرفت که چامه را ایرانیان از تازیان گرفته اند، این هم یکی از دیدگاه هایی است که هنگامه ساز است و چالش خیز اگر ما به چامه اورامان بیندیشیم؛ چامه ای اگرچه به زبان پهلوی است که رنگ و بوی پارسی دری یافته است اما هنوز پهلوی است، به آسانی نمی توانیم بپذیریم که ایرانیان این کالبد را از اعراب بازستانده اند زیرا که دارای وزن عروضی و قافیه است و سراینده ای ناشناس آن را سروده است....به هر روی غزل در روزگار سروده شدن چامه سروده می شده است اما اندک اندک گسترش و روایی می یابد و جای چامه را می گیرد.


 

چراغی در باد





- «چراغی در باد» تنها کتابی است که در میان کتاب هایی که من نوشته ام افزون بر 70 پوشینه یا مجلد شده است و با درنگ بسیار نوشته و چاپ شده است. این کتاب بخشی است از یک طرح درازدامان. 14 سال پیش نوشته شد و به چاپ رسید یکی با نام دیر مغان دیگری با نام پند و پیوند در میانه این دو با جلد سوم آن همه سال جدایی افتاد. انگیزه این همه جدایی این بود که من روی به سوی شاهنامه آوردم، به کاری دیگر، دیریاز و درازدامان پرداختم که ویرایش و گزارش شاهنامه بود.

- حافظ با همه آن شکوه و شگرفی بی چند و چون که در او می شناسیم هنگامی که در برابر فردوسی جای می گیرد، فر و فروغ پیشین خود را از دست خواهد داد زیرا که اگر فردوسی نمی بود و اگر شاهنامه را نمی سرود حافظ با آن شکوه و شگرفی هرگز دیوان خود را که جهانی از زیبایی و دلارایی است، پدید نمی آورد.

- من نمی‌خواهم بگویم اگر فردوسی نمی‌بود زبان پارسی پایدار نمی‌ماند. شاید چنین باشد اما برای آنکه ما به شیوه ای دانشورانه بدین نکته برسیم، بدان باور بیابیم، نیاز خواهیم داشت به کند و کاوی دیریاز. می تواند بود که چنین باشد. اما آنچه من گمان در آن ندارم این است که اگر فردوسی در یکی از باریک ترین دشوارترین یا آنچنان که امروزی ها می گویند سرنوشت سازترین روزگاران تاریخ ایران سر بر نمی آورد و شاهنامه را نمی سرود زبان فارسی به هیچ روی نمی توانست آن زبان شکرین و شیوا و شورانگیز بشود که شد، نمی توانست بستر و خاستگاه برترین و مایه ورترین سامانه ادبی جهان در قلمرو شعر باشد. اگر فردوسی در آن زمان سر برنمی آورد آن سالاران بزرگ سخن که در پی او آمدند، پدید نمی آمدند این است که همه بزرگان ادب ایران وامدار فرزانه فرمند طوس اند. بر خوانی رنگین نشسته اند که او در برابرشان گسترده است.

- حافظ بی گمان بر، نه تنها سخنوران سپسین بلکه آنچنان که گفته شد بر روندهای گوناگون اجتماعی و منش ایران کارساز افتاده اما آنچه فردوسی را بر حافظ برتری می دهد این است که حافظ زمانی غزل های نغز و شگفت انگیز خود را سروده که ره هموار شده بود، بزرگانی مانند مولانا، سعدی، سنایی و عطار پیش از او بالا افراخته بودند، حافظ از دید من گوهر و افشرده فرهنگ و اندیشه منش ایرانی است. شما اگر به شیوه ای گوهرگرایانه و پدیدار شناسانه به غزل های حافظ بنگرید، از هر سخنور و اندیشمندی که پیش از حافظ سر برآورده است و شاهکاری پدید برآورده است، نمود و نشانی خواهید یافت. از این دید من بر آنم که حافظ در آن سوی دامنه ای ایستاده است که در سوی دیگر آن فردوسی ایستاده است.

- فردوسی بنیادها را نهاد، شالوده ها را ریخت اما حافظ ایران نو را که در پیوندی تنگ و ناگزیر با ایران کهن بود در غزل های خود به آن شیوه برین و گوهرین و بنیادین و نهادین به نمود آورد. فردوسی و حافظ از این دید به یکدیگر می مانند. هیچ هنروری را من نمی‌شناسم که سروده های او گوخره منش ایرانی را باز نماید و بر ما آشکار نماید. هر کدام از آن سخنوران دیگر که یک تن آنان نازش جاودانه جهانی را بسنده است در شاهکارهایی که آفریده اند پرتویی از این منش و فرهنگ در همه سویه ها و رویه های آن تنها در دو شاهکار بی مانند در ادب پارسی یافتنی است: شاهنامه و دیوان حافظ.