روزنامه جوان آنلاین: حیرتزدهها که دامنه و حجم گستردهتری را شامل شدند در واقع در تعلیق اینکه اصل ماجرا شوخی است یا جدی ماندند و اغلب تا همین حالا هم از بهت آن بیرون نیامدهاند.
اول به سوژه دوم یا متأخر اشاره میکنم، یک متن اینستاگرامی از یک کارتونیست معروف دیروز در فضای مجازی زیاد دست به دست شد. بزرگمهر حسینپور درباره مرگ گربهاش متنی سوزناک منتشر کرده بود که وقتی میخواندی سخت میشد بفهمی که او خواسته با مخاطبانش شوخی کند یا جدی جدی همه را سر کار گذاشته است.
خیلیها در میانه این بهت گیر کرده بودند که تصاویر مرتبط دیگری از کامنتهای برخی مشاهیر عرصه هنر نیز منتشر شد که زیر پست آقای کارتونیست آه و فغان سر داده و ایشان را برای درگذشت گربه از دست رفتهاش به نوعی دلداری داده بودند. از آنجا که طنازی در اغلب یا همه آثار این کارتونیست چاشنی کارهایش بوده مخاطب بیچاره میماند که این بار هم شوخطبعی گریبانش را گرفته یا موضوع چیز دیگری است.
کاسه توالت هنر مدرن!
اما سوژه دیگری که چندروزی عقبتر از این دومی اتفاق افتاد به نمایش یک کاسه توالت مربوط میشد که تصویری از ناصرالدین شاه کف آن چسبانده شده بود آن هم در گالریای با عنوان هنر مدرن! در خانه هنرمندان. این اثر هنری! اسم هم داشت.
کنارش نوشته بودند «ناصری» از مجموعه عنصر فرهنگی «حاضر و آماده» اثر محمدرضا رحیمی، قیمتی هم برای این اثر هنری در نظر گرفته بودند و کنار آن نوشته شده بود ۵۰ میلیون تومان!. در این مورد هم مخاطبان انبوهی که اغلب از طریق شبکههای اجتماعی و به یمن فضای مجازی چشمشان به جمال این اثر هنری روشن شد متحیر ماندند که ماجرا چیست؟ عدهای خواستهاند با آنها سرشوخی را باز کنند یا اینکه موضوع واقعاً جدی است.
این تعلیق البته برخلاف سوژه اولی دامنه وسیعتری از مخاطبان را در خود فرو برد، یعنی تکلیف آنهایی که نمیدانستند باید درباره این ماجرا چگونه فکر کنند و چه حکمی بدهند بیشتر از سوژه سوزناک آقای بزرگمهر درباره گربهاش بود. «مشا جانم... قربونت برم الهی...! زود رفتی از پیشمون... دیگران هر چی میخوان بگن که موقعش بود...، اما نه... همشون بیخود میگن... خیلی زود بود...!
میخواستم قشنگترین تابلوی جهان رو ازت بکشم... زیباترین جملههای دنیا رو برات بنویسم... جذابترین کمیکاستریپ رو ازت بکشم...، اما نتونستم... چند وقت پیش آیدین آغداشلو تصویری از مادرش رو منتشر کرد. زیر پستش نوشتم هیچوقت نتونستم عزیزترینهایم رو به تصویر بکشم...، چون از روزی که تصویرشون باشه و خودشون نباشن میترسم... پسرم... بابا جونم... قشنگترین دنیا رو برامون ساختی... زیباترین لحظهها رو برامون خلق کردی... تو همیشه تو بغلمی... تا آخر عمرم تنها کسیام که مثل همیشه تو بغلم میمونی...»
شعار «سگ فحش نیست»!
دو سه سال پیش هم یک اتفاق جالب دیگر در فضای هنری کشور سوژه شد که باز خیلی سخت میشد فهمید شوخی است یا جدی، ظاهراً خود آدمهایی که در وسط یک قاب با شعار «سگ فحش نیست» قرار گرفته بودند هم دقیقاً نمیدانستند ماجرا از چه قرار است. احتمالاً فکر میکردند دست به رفتاری کاملاً جدی زدهاند و پشت این شعار فلسفهای عظیم قرار دارد ولی به نظر میرسید کسی خواسته با این هنرمندان عزیز شوخی کند و آنها، اما ماجرا را زیاد جدی گرفته بودند.
سؤالی که با دیدن پوسترهای سگ فحش نیست در دستان مشاهیر هنر از جمله بهاره رهنما و یغما گلرویی تداعی میشد این بود که اگر کسی به آنها نسبت... بدهد واقعاً ناراحت نمیشوند؟ و اینکه چگونه سگ خطاب کردن کسی نمیتواند فحش باشد، یعنی ما داریم به دورهای میرسیم که واقعاً سگ بودن فحش نیست و از این حرفها، حالا نگو از میان این شعاربافیهایی که بیشتر خود را از دل محافل هنری بروز میدهد، انگیزههای دفاع از حقوق حیوانات فوران کرده است ولی خداییش اغلب مخاطبان این بازیها از هر زاویهای که به ماجرا نگاه کنیم گیچ و متحیر مانده بودند.
حیوانم آرزوست!
در این میان اظهارات برخی چهرههای رسانهای و مرتبط با هنر هم در نوع خود به این تعلیقهای حیرتآور بیشتر دامن میزد. یکی از منتقدان مشهور و خیلی جدی فیلمهای سینمایی با انتشار یک ویدئو درباره یک سگ در یک کارواش که به وسایل شستوشوی خودرو علاقه پیدا کرده بود، نوشت: «حیوانم آرزوست» بدون اینکه از لرزش تن شاعر نامدار ایرانی در گور نگرانی از خود راه بدهد.
اینجا هم دقیقاً معلوم نشد دوست سینماگر عزیز خواسته با مخاطبانش شوخی کند یا جدی جدی حیوانیت را آرزو میکند. حالا این وسط که خیلیها دنبال انسانیت میگردند ممکن است قالب تهی کنند و متوجه اصل ماجرا نشوند. در میانه این حیوانیتطلبی مدرن عدهای ساده دل هم هستند که دنبال سینمای فاخر میگردند و از شأن و منزلت انسانی و معنویت و اخلاق گمشده در هنر و سینما و تئاتر و اینجور حرفهای قدیمی و کهنه حرف میزنند و خبر ندارند که این روزها ذائقهها را به چه سمت و سویی روانه کردهاند.
اتفاقی که دارد میافتد این است که حالا باید بدانیم ابتذال فرهنگی که دامنگیر اغلب بخشهای هنری شده از کجا آب میخورد و ریشههایش کجاست. فقط هم نباید به هنرمندان خرده گرفت. وقتی فضای اقتصادی و اجتماعی جامعه مبتذل شد تاثیرش را روی هنرمندان هم میگذارد. تولید ابتذال در چنین شرایطی نانآور میشود. هنرمندان صرفاً ابزار دامن زدن به این ابتذال هستند. حالا دیگر باید بدانیم که توسعه ابتذال چه کاسبی بزرگی برای عدهای ایجاد کرده و چه دکان دونبشی باز کرده است.